فرزندم ، عزیزترین مهمان من
1399 دی 25, پنجشنبه
عزیزترین مهمان من
بزرگترین کشف من در زندگی این بود که فهمیدم فرزندم در خانه ام یک مهمان است و روزی از آنجا خواهد رفت. روزها با سرعت عجیبی میگذرند و او به زودی از من جدا میشود.
به خودم گفتم: کدام مهمتر است؟ نظم خانه یا اینکه فرزندم به خوبی از من یاد کند؟ کدام مهمتر است، خانه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت فرزند من؟
چون دانستم که او مهمان خانه من است، این باعث شد اولویتم را تغییر دهم، بعد از این مهمترین چیز نزد من آرامش خاطر من و اوست.
شروع کردم به پیاده کردن نقشه ام، و طبعا مجموعه کمی از قوانین مهم را انتخاب کردم و خود را ملزم به اجرای آنها دانستم و مابقی چیزها را بدون هیچ قید و شرطی رها کردم.
از عصبی شدن و داد و فریاد زدن کم کردم و به آرامش رسیدم. از وسواس هایم گذشتم و به خانه ای راضي شدم که مقداری بهم ریخته و نامنظم است و کمی شلختگی در آن به چشم میخورد. اما، کودکی را تحویل گرفتم که آرامش دارد و از من و خشمهایم نمینالد و رابطه ای قوی و زیبا بین ما حاکم گشته است.
چون میدانم، او مهمان زودگذر خانه من است.
کودک عزیزم امیدوارم مهمانی خانه من زیباترین مهمانی زندگیت باشد.